نگرشی بر گفتوگوی اخیر “اعتدال” و “افراطگرایی” و چند یادداشت
هفتهی گذشته گواه گفتوگویی بودیم که در رسانههای افغانستان کمتر به آن پرداخته شده بود. همهروزه از مبارزه با “افراطیت” تا تشویق بهسوی “اعتدال” میشنویم و میخوانیم. اما هنوز تعریفی درست و قابل قبولِ این معما برای همه، حداقل در افغانستان برای این دو واژه باوجود کاربرد خیلی گسترده، ارائه نشده. در بحثی که در برنامهی “بهروایتی دیگر” از طلوعنیوز به نشر رسید، موضوع “افراطگرایی” و “اعتدال” به بحث گرفته شد. این بحث بیشتر گفتوگوی دو جهت، آنهایی که اسلام را بهحیث دینی میپندارند که دارای اندیشههای سیاسی است و برای آن ملزم به مبارزه استند و گروهی که با این دید موافق نیست و اسلام را صرفاً دینی مانند بقیهی ادیان با موعظهها و رهنماییهای اخلاقی و ارزشی میدانند، بود. گروه اخیر، گمان میبرد، دیدگاههای سیاسیای اسلام به تفسیرها و دیدگاههای علمای اسلام و طیفهای سیاسی برمیگردد. در کل، درین برنامه استدلالهای آقای دکتر فضلالهادی وزین که از موقفِ اسلام سیاسی حرف میزد و آقای محمد محق که با این طرزدید موافق نبود، قابل تأمل بود.
مشکل بحث هر دو برنامه این بود که اصل موضوع که برداشتهای سیاسی و غیرسیاسی از اسلام بود، در دقایق پایانی برنامهی دوم مطرح شد. بحثِ دقایق پایانی روز دوم نشان داد که هر دو بزگوار از کدام زاویهها به مسأله نگاه میکنند. اصلاً نقطهی اختلاف دو بزرگوار همین بود. اگر در آغاز برنامهی روز اول به این مسأله بهحیث اصلِ دیدِ اختلافی پرداخته میشد، شاهد بحثی میبودیم که در پایان به چند نکتهی خیلی واضح و صریح دست مییافتیم. از سوی دیگر مجری برنامه نیز توانایی لازمِ معلوماتی برای مدیریت بحث را نداشت. به هر صورت، در کُل گفتوگویی خوبی صورت گرفت.
“افراط” و “اعتدال”
با رشد رسانههای گروهی، انفجار معلومات و پدیدهی جهانی شدن یکسرِ واژههایی بر سرِ زبانها قرار گرفتند که کاربرد شان خیلی وسیع اما از لحاظ تعریف دقیق و صریح، با مشکل مواجه اند. واژههای مانند همین افراطگرایی و اعتدال، بنیادگرایی، دهشتافگنی، تُندروی، میانهروی و غیره اصطلاحاتی اند که برخلاف کاربرد گستردۀ شان از ناحیۀ تعریف مشخص، با کمبودی مواجه اند.
مشکل در کجاست؟ قبل ازاینکه به بقیهی مسأله پرداخته شود، یک موضوع خیلی واضح است و بارها ذکر شده است که اکثرِ این واژهها یکی اینکه سیاسی اند و دوم اینکه ذاتاً متضمن دلالتهای منفی اند. این کلمات اکثراً با دلالت مردودیت و نامطلوب بودن همراه اند. هیچ گروهی را نمیتوان یافت که مدعی دیدگاههای “افراطی” و “بنیادگرا” باشند. و یا هم به اصطلاح انگلیسی این واژهها Pejorative میباشند. وقتی این واژهها سیاسی میشوند، در آنصورت تعریفهای لغتنامهیی و قاموسی آنها، اهمیت شانرا از دست میدهند. چون این واژهها با هدفهای خاصی بهکار برده میشوند که بیشتر متوجه تعریف لغتنامه نمیباشند. بنابرین، وقتی این کلمات از یکسو سیاسی میشوند و از جانبِ دیگر ترمهای با دلالت مردودیت اند، باید روشنفکران و نویسندهگانی که بیشتر از یک موضع بیطرفانه به رویدادها نگاه میکنند، در کابرد شان احتیاط لازم به کار ببرند. از سوی دیگر، همین دلالتهای منفی این واژهها، دستکم از طرف یک جهتِ درگیر، باعث شده که زمینه را برای کاربرد وسیع فراهم سازد.
در بحث نخست آقای دکتر وزین در آغاز صحبتهای شان موضوع معیارها را مطرح نمودند تا با درنظرداشت آن معیارها، این واژهها بهکار برده شوند. این مسأله خیلی دقیق است. از روی کدام شاخص میتوان گروهی یا جهتِ سیاسی را متهم به “افراطیگری” نماییم و بر دیگری برچسپ “اعتدال” بزنیم. در صورتِ نبود تعریفهای دقیق به سردرگمی مواجه میشویم و همین وضعیت دوام مییابد. آقای محق در بخشی از صحبتهای شان گفتند که گروهی که “مدارا دارد، دیگر پذیر است و به پلورالیسم باور دارد، معتدل است”. محمدِ محق به زعم خودشان درین بحث دنبال عنصر “ایدیالوژیک” افراطگرایی است. در عین بحث، ایشان چندین بار در اشاره به گروههای اسلامیای که با رویکرد نظامی و مسلحانه وارد عمل میشوند و به اصطلاح خودشان که “سر میبُرند” آنها را “افراطی” توصیف کرد. در برنامه روز نخست گفتند که آنچه امروز در کندز و فلوجه (عراق) اتفاق میافتد، افراطگرایی است. من فکر میکنم مسأله به این سادهگی هم نیست. ما گواهِ گروهها و طرزدیدهای هستیم که “سر نمیبُرند”، اما شاید افراطی باشند. شاید حاضر نباشند دیگران را بگذارند مطابق به میل شان زندهگی نمایند. برخی با قلمها و کتابهای شان فکر میکنند که دیدگاههای شان برای همه پذیرفته شده است و از همه توقع دارند که باید دنبال فکر شان باشند. آقای فرانسیس فوکویاما که نه تفنگ در دست دارد و نه هم “سر میبُرد” مگر لیبرال دموکراسی اش را بر همهگان تحمیل نمیکند؟! گروهی سر میبُرد، دیگری با طیارهی بیسرنشین دشمناش را هدف قرار میدهد و دیگری هم با بمافگنهای بی52 کشورهایی را بمباران میکند. در نتیجه، مسألهی مهم درین دیدگاه کشتن انسان است، ما در هیچ تعریفی از افراطیت کشتن را سراغ نداریم. انسانکشی را نمیتوان معیار قرارداد، زیرا گروههای آزادیبخش ملی نیز انسان میکشند، آنها که گُل در دست ندارند! مثلاً جنبش مقاومت حماس که در برابر اشغال اسرائیل مقاومت میکند، در همین یورش گذشتۀ اسرائیل، چندین تن توسط حماس کشته شد، حالا میتوان حماس را به خاطر کشتن آن آدمها “افراطی” خواند؟ یا جنگجویان رهبر ملی ویتنامیها در سالهای شصت قرن بیست، هوشِ مین هزارها امریکایی را کشت. حالا نمیتوان مقاومت آزادی ویتنامیها را “افراطی” یا “دهشتافگنی” خواند. شاید آمریکاییها به آسانی این برچسپها را بهنفع شان به کار ببرند، چون ویتنامیها بر ضد نیروهای اشغالگر امریکایی مقاومت نمودند. هنگام برچسپ زدن دهشتافگن و آزادیبخش خواندن، این کلیشه خیلی تکرار میشود که دهشتافگن یکی، مبارز آزادی دیگری میباشد.
اگر تلاش نماییم خیلی منصفانه در مورد این مسایل بحث شود، باید نخست معیارهای افراط و همچنان شاخصهای اعتدال با کمال انصاف مطرح شوند. وقتی این معیارها منصفانه باشند، حتماً توسط قشر چیزفهم چه به هر دین و طرز فکر باورمند باشد، پذیرفته میشود. اینطور خیلی مشکل است که وقتی شاخصهای اعتدال “مدارا، دیگرپذیری و باور به پلورالیسم” گفته شود اما در کنارش برچسپهای افراطگرایی خیلی راحت بر آنهایی زده شود که با شما همفکر نیستند.
به آنچه پرداخته نشد
خانم زیانو باران، پژوهشگر ترکیالاصل آمریکایی و رییس پالیسی مرکز یوروایشیا به این باور است که کاربرد “اسلامگرای افراطی” یا Islamic Extremism و یا تنها “اسلامگرایی، Islamism” واژههای اند که میتوان با به کار بردن شان اسلامِ سیاسی را از دین اسلام تفکیک کرد. او میگوید: “اسلامگرا به مسلمانهایی اطلاق میشود که در پی بازتاب اسلام در زندگی سیاسی، بهشمول برقراری قانون شریعه و بازسازی خلافت جهانی میباشند”[1]. از دیدِ خانم باران باید پرسیده شود که آیا گروهی “اسلامگرا” است یا خیر؟ از نظر این پژوهشگر آمریکایی، گروههای اسلامگرا به این باور اند که سیاست، جزئی از دین اسلام است. از نظر این خانم جنبش اخوان المسلمین، حزبالله و حزب التحریر گروههای رادیکال افراطی میباشند. حالا اگر در همین بخش بحث، به همین سه جریان متمرکز باشیم. این هر سه جریان با سه دیدگاه جداگانه فعالیت دارند. یگانه نقطهی اشتراک دیدگاههای شان پس از اسلام بهحیث دین شان، این است که بر نقش دین در عرصهی سیاسی و اجتماعی کشورهای شان باور دارند. این جریانها در عرصهی سیاسی بر نقش دین شان پافشاری دارند و از همین نقش اسلام در جامعه استفاده میبرند که در نتیجه به قدرت سیاسی میرسند. یا به عبارت دیگر، دین باعث شده که اسلامگرایان به آسانی مردم را بهنفع دورنمای سیاسی شان بسیج نمایند.
این مسأله خیلی واضح است. اگر از دید آقای محق به این مسأله نگاه بکنیم که گروههایی را نام میبرند که”سر میبُرند” پس افراطی اند، حالا سوال مطرح میشود که اگر این جریانهای مسلح کنار گذاشته شود، جنش اخوان المسلمین چرا توسط رسانهها و جامعه روشنفکری غرب افراطی پنداشته میشود؟ هنگامِ انتخابات 2012م در مصر، جنبش اخوان بهویژه شاخه سیاسی آن حزب آزادی و عدالت و مدارا و دیگرپذیری و پلورالیسم را خیلی موفقانه به نمایش گذاشت. ما گواهِ آن بودیم که جوانان اخوانی حتا با کمربندهای انسانی امنیت کلیساها را تأمین کردند. حتا که رفیق حبیب، معاون رییس حزب آزادی و عدالت از قبطیهای مصر برگزیده شد. زمانیکه مرسی به قدرت رسید و تلاش کرد قدرت سیاسی رییس جمهور افزایش یابد، لیبرالها عوض اینکه در پارلمان صدای مخالف شانرا بلند نمایند به جادهها ریختند، مرسی را متهم به افراطیت و حکومت دینی نمودند، و خواستار برکناری رییس جمهور منتخب شدند. رییس پیشن آژانس اتومی بینالمللی، محمد البرادعی و سرمنشی پیشین عرب لیگ، عمر موسی از جمله سیاستگرانی بودند که خواستار برکناری رییس جمهور بودند. بدونِ شک، اخوان بهحیث حزب حاکم اشتباهاتی میداشت، اما اینکه راه دموکراتیکی نبود برای نقد یک رییس جمهور. و مهمتر اینکه زمانیکه رییس جمهور توسط وزیر دفاع و کودتای نظامی برکنار و زندانی شد، آيا آقای برادعی و موسی صدایشان را بلند کردند؟ تجربۀ حکومت یکساله محمد مرسی نشان داد که سیکولارها ستیزهجوتر از اسلامگراها اند. وقتی لیبرالها خواستاربرکناری رییس جمهور از راه غیرقانونی بودند، از کی باید توقع پایبندی به موکراسی را داشت! با در نظرداشت این همه، مسوولیت هرج و مرج و ناامنی روزافزون در مصر به دوش کیست؟ مصر امروز بهمراتب ناامنتر از زمان حکومت مرسی است، همین اکنون بیشتر از 41 هزار زندانی سیاسی در زندانها بهسر میبرند. اقتصاد کشور با رکود مواجه است، ناامنی بهطور روزافزون افزایش مییابد، اما صدای لیبرالهایی چون برادعی و موسی که شنیده نمیشود. آنهایی که بر جنبشهای اسلامی و در کُل برچسپ “افراطی” میزدند، پس از کودتا بر حکومت مرسی حاضر به عذرخواهی اخلاقی هم شدند؟! مسلماً که نه!
از دیدِ رسانههای حاکم غرب، حماس، جنبش اخوان المسلمین، توسعه و عدالت ترکیه، القاعده، طالبان و بقیه جریانهای اسلامی باوجود اختلافهای فکری رویکردیای که با هم دارند، افراطی و رادیکال تلقی میشوند. توسعه و عدالت ترکیه که بهمراتب دموکراتیکتر از دیگران است، در همین انتخابات ماه گذشته زیر رگبار تبلیغاتی نیویارک تایمز و واشنگتن پُست و بقیه رسانههای غربی قرار داشت. هنگامِ اعلام نتایج انتخابات، باوجودِ اینکه حزب توسعه و عدالت هنوز هم در مقایسه به رقبایش پیشتاز بود، رسانههای غربی نوشتند: توسعه و عدالت “اکثریت قاطع” را “از دست داد”! یگانه ویژهگی مشترک جریانهای مذکور این است که بر سیاسی بودن دینشان باور دارند و مقاومت را چه مسلحانه باشد یا مسالمتآمیز و سیاسی، یک وجیبهی دینی میپندارند.
جنبش مقاومت حماس برندهی انتخابات 2006م در فلسطین شد، اما از سوی آنچه بهنام “جامعهی جهانی” شناخته میشود، چرا بهرسمیت شناخته نشد؟ حماس هنوز هم در حلقات سیاسی و رسانهیی غرب یک گروهِ افراطی و حتا دهشتافگن شناخته میشود به این دلیل که گویا هنگامِ جنگ بر ضد اسرائیل میان ملکیها و نظامیها تفکیک قایل نمیشد. چرا هنوز هم، باوجود اینکه بیشترین آرا را در شفافترین انتخابات 2006 حماس بهدست آورد، در فورمهای غربی عوض حماس جریان فتح که در تعامل با اسرائیل نرمش دارد، از صدای فلسطینیها نمایندگی میکند؟! ایا مانع بهرسمیت نشناختن حماس جز این چیزی دیگر است که حماس نخست، جنبشیاست با دیدگاههای که برداشت سیاسی از اسلام دارد، حاضر به اعتراف به وجود اسرائیل نیست و مقاومت را وجیبهی دینی و ملی اش میداند. جریان فتح که دیدگاههای متفاوت دارد، از سوی جامعه جهانی بهحیث نمایندهی فلسطینیها شناخته میشود.
طوریکه اشاره شد، جنبشها و جریانهای اسلامی که دارای دیدگاهها و برداشتهای سیاسی از اسلام اند، اکثراً از سوی رسانهها و مراکز سیاستگذار غربی با برچسپهایی ازین قبیل مواجه اند. در افغانستان نیز مسأله تفاوتی چندانی ندارد. اینجا نیز حتا جریانهایی که راه مبارزۀ مسالمتآمیز را برگزیده اند، اما چون هنوز هم به دیدگاههای سیاسی شان پایبند اند و مخالفت با برخی سیاستهای حکومت را وجیبهی شان میدانند با اتهامها و برچسپهای اینچنینی روبهرو اند. به تاریخ 16دلو 1392ش روزنامهی ۸صبح که از نشراتش پیداست، بیشتر دیدگاههای تُندِ لیبرالیستی دارد، مقالهی زیر عنوان “چگونه جمعیت اصلاح، دانشجویان دانشگاههای افغانستان را تندرو میسازد؟” نوشت. این روزنامه که به نظر میرسد بیشتر بیانگر دیدگاههای چپِ دیروز یا همان جریانِ موسوم به شعلهی جاوید است، در آغازین سطر مقاله میخوانیم: “رادیکالیسم مذهبی در افغانستان ریشه در چهار دهه جنگ و سیاست نظامیای دارد که باعث شد میلیونها افغان کشته و معلول شوند.” تنها همین سطر کافیاست اراده و نیت نویسنده را برملا سازد. اصلاً سیر طبیعی سیاسی در افغانستان را کمونیستها برهم زدند، به نفع داوود خان بنیاد بدعت سیاسی “کودتا” را گذاشتند، بعدش علیه داوود وارد عین عمل شدند و سرانجام پیشقراولان تجاوز نظامی شوروی وقت به افغانستان شدند. بلی، آنچه درین مقاله به نام “رادیکالیسم مذهبی” یاد شده، همان پوتانسیل سیاسی-نظامی بود که اساس فکریاش باورهای اسلامی بود که به شکست کمونیسم و تجاوز شورویها انجامید. از طرزِ بحثِ نویسنده به وضوح میتوان دریافت که از چه سطح اطلاعات برخوردار است. مثلاً تنظیمهای جهادی افغانستان را متهم به “سلفیگری”مینماید. تنظیمهای جهادی افغانستان –معروف به تنظیمهای هفتگانه- رویهمرفته پیروان مکتب فقهی امام ابوحنیفه بودند. در این مقاله، زیر عنوان فرعی “موارد رادیکال در جمعیت اصلاح” نویسنده برچسپهای “سلفیگری”، فرقهگرایی و “مذهبیسازی سیاست” میزند. به گفتهی نویسنده که گویا مولوی عبدالسلام عابد در یکی از سخنرانیهایش گفته “همه ما سلفی هستیم، زیرا سلفیهای واقعی بهمعنای پیروی از علما و نزدیکان حضرت محمد [صلیاللهعلیهوسلم] است”. در بحثی زیر عنوان فرعی دیگری به نامِ “اصلاح اجتمای یا مذهبیسازی سیاست؟” به یکی از سخنرانیهای علمایی مربوط به جمعیت اصلاح اشاره میکند که گفته شده “حاضریم به خاطر دفاع از مردم فلسطین از جان و مال مان بگذریم”. از دید نویسنده این “سیاسیسازی” دین است.
مشکل اصلی نویسندهی روزنامه ۸صبح با جمعیت اصلاح در نتیجهگیری مقاله خلاصه میشود: “اعضای جمعیت اصلاح سیاسی بودن نهادشان را تایید میکنند و حمایتش را از ایجاد یک حکومت اسلامی در افغانستان و مخالفتش را با دولت فعلی میپذیرند”. و در پایان به اصطلاح دردِ دل نویسنده مخالفت جمعیت اصلاح با پیمان امنیتی با آمریکا است: “نمونه دیگر از فعالیتهای سیاسی این جمع، نشر بروشوری است که در آن امضای توافقنامۀ دوجانبه امنیتی افغانستان و امریکا را [به گفتهی روزنامه علیرغم تایید مردم] خلاف شریعت میخواند”[2].
آنچه بهنام افراطگرایی یا تُندروی معروف است بیشتر در مناطقی از جهانِ اسلام رشد کرده اند که حکومتهای محلی به شدت سلوک استبدادی و دکتاتورمآبانه دارند. حرکت حماس در نتیجه مظالم اسرائیلی، تنظیمهای جهادی افغانستان در دهه شصت شمسی در برابر رفتار خشن کمونیستها، حتا داعش امروز در نتیجه اشغال عراق توسط امریکاییها و سیاست های قلع و قمع سنی ها توسط حکومت نوری المالکی و غیره دهها مثال دیگر میتوان در این مورد تقدیم کرد. جالب اینجاست که بقیهی کشورهای اسلامی سرنوشت سوریه و عراق و امروزه مصر را با چشم سر میبینند اما هنوز هم از رفتارهای خشن شان نمیکاهند. همین هفتهگذشته خبرِ تبعید دکتر محیالدین کبیری، رییس نهضت اسلامی تاجیکستان بهنشر رسید. آقای کبیری، زمانی از مخالفین مسلح حکومت امام علی رحمان بود، هنگامیکه سالِ پار در سفر اش به کابل در یکی از نشستها سخنرانی داشت، روی مبارزهی مسالمتآمیز پافاشاری داشت. آقای کبیری که برای دهسال عضوی پارلمان آن کشور بود، در انتخابات اخیر از راه یافتن به پارلمان بازداشته شد. او فعلاً در ترکیه در تبعیدیخودخواسته بهسر میبرد. آقای کبیری اخیراً با ارسال نامهای به سازمان ملل متحد، سازمان امنیت و همکاری اروپا، اتحادیه اروپا، سازمان همکاریهای اسلامی و کشورهای ضامن صلح تاجیکستان، مانند روسیه، ایران، افغانستان و پاکستان، قراقستان و ترکمنستان، از آنها خواسته است تا دولت تاجیکستان را به رعایت توافقات صلح وادار کنند. این حزب بیان میدارد: “دولت تاجیکستان نه تنها دیگر به سازشنامۀ صلح پایبند نیست، بلکه سیاستهای انتقامجویانه و سرکوب و فشار بر اعضا و جانبداران این حزب را به اوج اعلا رسانده است”. آقای کبیری در گفتوگوهای اخیرش ابراز داشته: “اقدامات سرکوبگرایانه نهادهای دولتی علیه اعضا و طرفداران این حزب، از چهار سال پیش و بعد از انتخابات پارلمانی سال 2010 آغاز شده است”[3].
اینها همه جریانهای سیاسی-اسلامی اند که اسلام را بهحیث راه زندگی میشناسند و همین راههای دموکراتیک، قانونی و مسالمتآمیز را برای مبارزهی سیاسیشان برگزیدهاند. برخورد طرفهای مقابل شان که عمدتاً سیکولارها میباشند، از کمترین مدارا، دیگرپذیری و باورمندی بر پلورالیسم بهرهمند نیستند. ما متأسفانه در اکثرِ کشورهای اسلامی مثالهای زندهی از سران و رهبران سیکولار ستیزهگر داریم. وقتی این رفتارها به اوج میرسد، طبیعیاست که جریانهای خیلی خشن و بیرحم واکنشی ظهور میکنند. در حقیقت، این جریانهای نوپا معلولهای سلوک و رفتار خشن سرانِ سیکولار ستیزهگر اند. اگر به کنشهای سرانِ سیکولارِ خشن و جنگجو پرداخته نشود، بحث در موردِ معلولها بیشتر راهگُمکننده است.
مشکل در کجاست؟
در پایان بخش دوم این گفتوگو، دکتر وزین بهشمول اسلامگراها از روشنفکرانِ دینی و سیکولارها خواست که معتدل باشند و دیدگاههای افراطگرای شانرا کنار بگذارند. میزبان، وقتی از محمد محق میخواست درین مورد ابراز نظر نماید، گفت: “پیامِ شان خیلی روشن است، روشنفکران دینی باید معتدل باشند و ‘حتا’ سیکولارها باید دیدگاههای افراطی شانرا کنار بگذارند”. محمدِ محق که تا ایندم آنهایی را که مخالفاش بودند به سادهگی متهم به “افراط” میکرد، اصلاً حاضر به این نبود تا افراط در دیدگاههای همفکرانش را بپذیرد. و این “حتا”ی میزبان که برای وجود افراطیت در مورد سیکولارها به کار برد، خیلی واضح است.
خانم کارن آرمسترانگ، نویسنده و دانشمند شناخته شدهی انگلیسی که تا کنون دوازده کتاب دربارۀ دینشناسی تطبیقی نوشته است، در سال 2010م به دعوت دانشگاه بینالمللی اسلامی، اسلامآباد در مورد سیکولاریسم سخنرانیای داشت. خانم آرمسترانگ سؤالی جالبی مطرح نمود که کمتر مورد بحث قرار میگیرد، او گفت: “همواره از بنیادگرایی و افراطگرایی دینی حرف میزنیم، اما هرگز از افراطگرایی سیکولارستی لب به سخن نگشودیم”.
خانم آرمسترانگ در مقالهی زیر عنوانِ “افسانهی خشونت مذهبی” که سالِ پار در روزنامهی گاردین بهنشر رسید مینویسد: “سکولاریسم، گذشته از آغاز پردستانداز و مشکلاش، بدون شک برای غرب با ارزش بوده است، اما اشتباه خواهیم کرد اگر آن را به عنوان قانونی جهانشمول درنظر بگیریم. سکولاریسم به عنوان یکی از ویژگیهای خاص و منحصر به فرد فرآیندهای تاریخی در اروپا پدید آمد و سازگاری تکاملیای با مجموعۀ بسیار خاصی از اوضاع و احوال و شرایط داشته است”.
صراحت نگارش این دانشمند خیلی از مسایل را بیپرده بیان داشته است: ” از آنجا که [سکولاریسم] معمولاً با استعمار همراه بود به آن به چشم واردات خارجی نگاه شده و به عنوان امری عمیقاً غیرطبیعی رد شده است. تقریباً در هر منطقهای از جهان که حکومت سکولار با هدف جدایی دین و سیاست در آن تأسیس شده است، در واکنش به آن یک جنبش فرهنگی مخالف گسترش یافته که مصمم به آوردن دوبارۀ دین به زندگی عمومی است. چیزی که ما آن را «بنیادگرایی» مینامیم همواره با سکولاریسمی که بیرحمانه، خشن و تهاجمی دانسته میشود در رابطۀ همزیستی به سر میبرد”.
یکی از مشکلات در جهان اسلام، صرف نظر ازینکه اسلام تا چه حد با آیدههای سیکولارستی سازگار است، این است که سیکولاریسم لیبرال خیلی خشن عمل کرده است و تمامی میراثهای بومی مردم را که، به زعم خود شان، مانع پیشرفت و ترقی شده از بین برده اند. دستیافتن مصطفی کمال به قدرت در ترکیه و تلاش برای از بین بردن تمامی میراثهای مردم ثبت تاریخ است. و جالب اینکه، اکنون در حدود یک قرن بعد، آنهایی بر ترکیه حمکرانی دارند که دارای دیدگاههای مخالف اتاترکی اند و خیلی موفقانه کشور شانرا از چالشها موفق بهدر کردند.
مشکل ما در جهان اسلام همین است که به گفتهی خانم آرمسترانگ دین (اسلام) را ذاتاً نامتساهل و سیکولاریسم را الزماً با مدارا و دیگرپذیر تلقی میکنیم. هفتهی گذشته، 3 جولای، دومین سالگرد کودتای سیسی در مصر بود که حکومت منتخبِ دموکراتیک محمد مرسی را توسط میلهای تفنگ از بین برد. مصرِ دیروز، یا بهتر است اینگونه مطرح شود، اگر سیر حکومتداری محمد مرسی دوام مییافت، امروز گواه مصری بهمراتب بهتر از امروز میبودیم. سیسیای که بساط دموکراسی را از مصر برچید، راهپیماییهای کاملاً مسالمتآمیز را با تفنگ پاسخ داد؛ این جریان که کاملاً سیکولار است. دیدگاههای داعشی و طالبی هم –به گفتهی آقای محق- ندارد.
هراس از بُرد اسلامگراها
در انتخابات 2012م عین مسأله مطرح بود. سیکولارها نامزدان حزب آزادی و عدالت را متهم به این میکردند که گویا از دین برای منافع سیاسی شان سود میبرند. ادعای که بیشتر سیاسی بود و تلاش داشتند تا جهت مقابل شانرا که ترس از بُرد شان داشتند، با این خردهگیریها به استفادههای نامشروع متهم نمایند. هر حزب و جریانی باید با دیدگاههایش در برابر هواخواهانش قرار بگیرد و باورهایش را با ایشان در میان بگذارند تا اگر اعتماد مردم را کسب کردند، رای شان را به نفع شان بریزند. چون سکولارها به محلهای تجمع مسلمانها (عمدتاً مساجد) دسترسی ندراند و از سوی دیگر اسلامگراها از همین ویژهگی شان، که اکثراً امامت مساجد را بهدوش دراند که آن هم نوعی از رهبری جامعه است، مشروعیت شانرا از ملتها بهدست میآورند و در نتیجه برندهی انتخابات میشوند، همیشه این انتقاد از سوی سیکولارها مطرح بوده است. وقتی اسلامگراها فرقی میان دین و سیاست، یا مسجد و همایش انتخاباتی قایل نیستند، طبیعیاست که با زبان مردم و با دیدگاههای طرف علاقه مردم وارد کارزار میشوند. چیزی که سیکولارها کمتر دسترسی به آن دارند. وقتی سیکولاری حق دارد، دیدگاههای سیکولارستی و لیبرالاش را با پیروانشان شریک میسازد، چرا این حق از یک اسلامگرا گرفته میشود؟!
اسلامگراها در اکثرِ کشورهای اسلامی که نظام حکومتی دموکراتیک است و انتخابات شفاف برگزار میشود، برندۀ انتخابات اند. سیکولارها، حالا در پی ربودن تربیونهایی اند که بیشتر بهنفع اسلامگراها به کار گرفته میشوند تا بتوانند به سادهگی در انتخاباتها به کارزار بپردازند. دیروز در یکی از بحثهای الجزیره یکی از حامیان سیسی اصرار داشت که قبل از احیای روند دموکراتیک باید در برابر “اسلام رادیکال” مبارزه شود، از بین برده شود، و بعد از آن میشود دموکراسی عادی را اعمال نماییم! هدف این کارشناس از “گروههای رادیکال” این بود که حالا جنرال سیسی باید “اسلام رادیکال” را ریشهکن نماید تا زمینه برای تطبیق دموکراسی فراهم شود. و از سیاق بحث واضح بود که هدف شان از “اسلام رادیکال” گروه های مسالمت آمیز سیاسی، مانند اخوان المسلمین، بود، نه گروههایی با افکار داعشی و طالبی.
حرفِ آخر
در پایان بحث دو روزهیی “جایگاه اعتدال و افراط در اسلام”، ادریس رحمانی، مهمانی که از ایالات متحده آمریکا درین بحث اشتراک داشت، با یک مثال خیلی ساده به اصلِ مسأله اشاره کرد: “اگر طفلی دنبال شیرینی باشد، بر سر و روی خود و دیگران میزند که من شرینی میخواهم. اگر شما همهی فیلسوفهای جهان را جمع کنید، تمام معلمین مکتب اش را نیز جمع کنید و گذشتهی تاریخی خانه را در رویش بگذارید، منصرف نمیشود تا اینکه آنچه را میخواهد بهدست بیاورد.
همچنان برای آدمهای بالغ قدرت و ثروت چیزهای حیاتی اند. وقتی اینها بر سر و روی خویش و جامعه برای به دست آوردن قدرت میزنند، نمیتوانیم با آموزههای دینی و فلسفی، ایشان را قانع کنیم. بهترین راهش این است که برای تقسیم ثروت و قدرت در جامعه، یک میکانیزمی راپیدا کنیم”. این مثال ساده میتواند کُنه مسأله را بیان کند. به این معنا که نمیشود آنهایی را که باور به دیدگاههای سیاسی در دین شان دارند، به این سادهگی وداریم که اینگونه نظراتشانرا کنار بگذارند و به آنچه باور داشته باشند که ما درست میپنداریم. وقتی جلوِ فعالیتهای کاملاً مسالمتآمیز جریانهای اینچنینی گرفته میشود، یگانه راهی که برای شان باقی میماند، همان رویکرد مسلحانه است که در آن صورت، دوباره بحثها روی معلولها صورت میگیرد، عوض اینکه به اصلِ مسأله بپردازند که چرا جریانی کاملاً صلحجو به گروهی سرسختِ ستیزهجو مبدل میشود، سرگرمِ حلاجی معلولها میباشند.
خلاصه بحث همین است. رسانهها و سیاستگذاران در غرب، آنچه را میبینند که میخواهند. تا زمانی که دانشمندان و سیاستگران غربی عوض برخورد سلیقهیی به تمامی تفسیرهای اسلام ارج نگذارند، متأسفانه این مشکل وجود خواهد داشت. وقتی اسلامِ صوفی مورد حمایت و عنایت قرار میگیرد و بر تفسیرهای سیاسی انواعِ برچسپها زده میشود، قضیه حل نمیگردد. وقتی مسلمانها در یکی از کشورهای اسلامی به پای صندوقهای رای میروند، و در نتیجۀ انتخابات دموکراتیک رهبری کشور شان را انتخاب میکنند، ولو برای بقیه کشورها قابل قبول باشد یا خیر، باید بپذیرند. ما در هیچیکی از کشورهای اسلامی شاهد خیزشهای خشنِ مسلحانه نیستیم که سیستم نسبتاً شفافِ انتخابات حکمفرما باشد و به دیدگاههای مردم، هرچند مخالف با نظرات حاکم باشند، ارج گذاشته شود. جنبشهای سیاسی مسلحانه در کشورهای اسلامی برایند یک وضعیت به شدت خفقانآور است که در نتیجه انفجار صورت میگیرد و مسأله به درگیری و برخورد مسلحانه میانجامد که در آن صورت به نفع هیچ یک از طرفهای درگیر نیست. طورِ مثال، نهضت اسلامی تاجیکستان سلاحهای در دستداشتۀ شانرا پس از سازشنامه مصالحه ملی در سالِ 1997 به حکومت تسلیم کردند. تا همین ماهِ گذشته رهبر نهضت عضو پارلمان بود، اما اکنون در تبعیدیخودخواسته در ترکیه بهسر میبرد و گمان میکند اگر به کشور برگردد، راهی زندان خواهد شد. درین صورت نیز، از راههای مسالمتآمیز برای حلِ مشکل تلاش میکند و هشدار میدهد که این عملکردها پیامدهای بدی خواهد داشت. اما زمانی که به آزادیهای مدنی نهضت حکومت ارج میگذاشت، شاهد مشکلی بزرگی نبودیم. در جهانِ امروز بدونِ اینکه به نظرات دیگران ارج بگذاریم، راهی دیگری در پیش نداریم. باید اجازه داده شود هر که هر گونه میاندیشد. اندیشهها با میل تفنگ و میلههای زندان ریشهکن و عوض نمیشوند. اگر دموکراسیها تا وقتی قابل قبول باشند که مخالفین مجالِ رسیدن به قدرت را نیابند و اگر راهیافتند توسط تانکها بازگردانده شوند سرنوشت ملتها به ویرانی کشانده خواهد شد. آنچه دموکراسی خوانده میشود،همین است. در غیر آن، وضعیت کنونی که مملو از تصادم، تضاد، بدگمانیها و بیاعتمادیها است، دوام پیدا میکند.
پایان
ذاکر جلالی
zjalaly@gmail.com
[1] http://www.newrepublic.com/book/review/citizen-islam-zeyno-baran
[2] See online:
http://8am.af/university-students-afghanistan-jamiate-eslah-extremist/
[3] See online:
http://www.bbc.com/persian/world/2015/07/150701_l30_ea_tajikistan_nehzat_eslami_petition